آغاز آفرینش حضرت محمد(ص) خاتم الانبیا(قسمت دوم)
سلسله ی نسب پیامبر گرامی اسلام این چنین است:
محمد بن عبدالله، بن عبدالمطلب، بن هاشم، بن عبدمناف، بن قصی، بن کلاب، بن مره، بن کعب، بن لؤی، بن غالب، بن فهر، بن مالک، بن نضر، بن کنانة، بن خزیمة، بن مدرکة، بن الیاس، بن مضر، بن نزار، بن عدنان.
در صحیح بخاری «باب مبعث النبي» سلسله نسب آن حضرت تا همین جا مذکور است. لیکن امام بخاری در تاریخ خود از عدنان تا حضرت ابراهیم را نیز ذکر کرده است، یعنی: عدنان، بن عدو، بن المقوم، بن تارخ، بن یشحب، بن یعرب، بن نابت، بن اسماعیل، بن ابراهیم.
حضرت اسماعیل دوازده فرزند داشت که نام های آنها در تورات مذکور است، فرزندان «قیدا »در سرزمین حجاز سکونت گزیدند و در آنجا پراکنده شدند، از همان نسل یکی عدنان است و رسول اکرم از خاندان او هستند. اعراب علم انساب تمام نسل ها را محفوظ نداشته بودند، چنانکه در بیشتر نسب نامه ها از عدنان تا حضرت اسماعیل هشت یا نه پشت بیان میکنند؛ ولی این مطلب درست نیست، اگر بپذیریم که از عدنان تا حضرت اسماعیل فقط نه یا ده پشت باشند، این زمان از سیصد سال بیشتر تجاوز نخواهد نمود و این امر کاملا برخلاف شهادت های تاریخ است.
علامه سهیلی در «روض الأنف» مینویسد:«ويستحيل في العادة أن يكون بينهما أربعة آباء أو سبعة كما ذكر ابن اسحق أو عشرة أو عشرون فإن المدة أطول من ذلك كله.»«و این عادت غیرممکن است که میان هردو نسل، چهار یا هفت پشت فاصله باشد، به طوری که ابن اسحق ذکر کرده است، ده و یا بیست پشت فاصله باشد، زیرا که زمان سپری شده بیش از این است.»
علامه سهیلی با سندهای متعدد تاریخی ثابت کرده است که از عدنان تا حضرت اسماعیل چهل پشت فاصله وجود دارد. این اشتباه به بعضی از مورخین مسیحی این فرصت را داده تا از همان ابتدا منکر این مسئله که رسول اکرم از خاندان حضرت ابراهیم هستند، باشند.علت این اشتباه میتواند این باشد که نسب دانان عرب اغلب در نسب نامه ها فقط به ذکر نام افراد مشهور بسنده میکردند و نام افراد گمنام را نمی آوردند؛ علاوه بر این، چون در بین اعراب این امر قطعی بود و یقین داشتند که عدنان از خاندان حضرت اسماعیل است، لذا آنها فقط میکوشیدند تا سلسله نسب فقط به طور صحیح و نام به نام تا عدنان برسد و نام بردن افراد بالاتر از عدنان را لازم نمیدانستند. به همین جهت نام چند فرد معروف را گرفته و از ذکر نام بقیه که مشهور نبودند خودداری میکردند. گذشته از این در میان اعراب، افراد محققی نیز وجود داشتند که از این نوع بیان سلسله نسب آگاه بودند. علامه طبری در تاریخ خود «تاریخ طبری» نوشته است: بعضی از نسب شناسان خبره برای من بیان کردند که در میان اعراب علمایی را مشاهده کرده ایم که از «معد» تا «اسماعیل»، نام چهل پشت را برمیشمردند و برای تأیید این ادعای خود، اشعاری را که به زبان عربی در این مورد سروده شده بود به طور شاهد عرضه میکردند. یکی از آنان اظهار داشت: من این سلسله را با تحقیقات اهل کتاب مقایسه کردم، تعداد پشت های سلسله نسب برابر بود ولی در نام ها تفاوت وجود داشت همین مورخ در جایی دیگر نوشته است که در شهر «تدمر» یک نفر یهودی به نام ابویعقوب که مسلمان شده بود زندگی میکرد؛ او اظهار داشت: نسب نامه ای که منشی پیامبر «ارمیا» آن را نوشته بود نزد من موجود است.در آن شجره نامه نیز از عدنان تا حضرت اسماعیل چهل نام مذکور است،آن را نوشته بود نزد من موجود است.در آن شجره نامه نیز از عدنان تا حضرت اسماعیل چهل نام مذکور است.به هرحال، این مسئله قطعی و مسلم است که عدنان از نسل حضرت اسماعیل است و پیامبر اسلام از خاندان عدنان هستند.
اجداد پیامبر(ص) چه کسانی و چگونه بودند؟
علامه مجلسی فرمودند:اجماع علمای امامیه منعقد گردیده است بر آنکه پدر و مادر حضرت رسول(ص) و جمیع اجداد و جدّات آن حضرت تا آدم همه مسلمان بوده اندو نور آن حصرت و صلب و رَحِم مشرکی قرار نگرفته است و شبهه در نسب آن حضرت و آبا و امّهات آن حضرت نبوده است و احادیث متواتره از طرق خاصه و عامه بر این مضامین دلالت دارد.
بلکه از احادیث متواتره ظاهر می شود که اجداد آن حضرت همه انبیا و اوصیا و حاملان دین خدا بوده اند و فرزندان حضرت اسماعیل که اجداد آن حضرت اند ، اوصیای حضرت ابراهیم بوده اندو همیشه پادشاهی مکه و حجابت خانه ی کعبه و تعمیرات با ایشان بوده است و مرجع عامه ی خلق بوده اند و ملت ابراهیم در میان ایشان بوده است و ایشان حتفظان آن شریعت بوده اند و به یکدیگر وصیت می کردند و آثار انبیا را به یکدیگر می سپردند تا به عبدالمطلب رسید و عبدالمطلب ، ابوطالب را وصی خود گردانید و ابوطالب کتب و آثار انبیا و ودایع ایشان را بعد از بعثت تسلیم حضرت محمد (ص) کرد.
اینک شروع کنیم به ذکر حال آن بزرگواران
عدنان پسر اُدَد است و نام مادرش بَلها است.در کودکی آثار رشد و شهامت در وجود مبارکش بود و کاهنین عهد و منجمین ایام می گفتند که از نسل وی شخصی پدید می اید که جن و انس مطیع او شوند و از این رو ایشان دشمنان فراوانی داشت.چون عدنان به جوانی رسید مهتر عرب و بزرگ سلسله و قبیله شد و زمانیکه بخت النصر بیت المقدس را فتح کرد و پس از تسخیر بلاد و اقوام عرب،با عدنان جنگید و بسیاری از یاران او را کشت و بر عدنان غلبه کرد و بسیاری از مردم عرب را کشت و دیگر مجال برای ماندن عدنان و یاران او نبود،هر کس به طرفی گریخت و عدنان به همراه فرزندان خود به سوی یمن رفت و در همانجا وفات یافت.
عدنان ده پسر داشت از جمله مَعَد،عَک،عَدَن و …بودند و آن نور روشن که از جبین عدنان درخشان بود از طلعت فرزندش معد طالع بود و این نور همایون بر وجود پبغمبر آخرالزمان دلیلی واضح بود که از صلبی به صلبی منتقل می شد.و چون آن نور پاک به مَعَد انتقال یافت و پس از مرگ بخت النصر و زمانیکه مردم از شر او ایمنی یافتند ، به طلب معد فرستادند و ایشان را در میان قبایل عرب آوردند و معد سالار سلسله گشت و از وی چهار پسر پدید آمد و نور جمالش به پسرش(نِزار)منتقل شد. مادر نِزار مُعانَه بنت حَوشَم از قبیله ی جهرم است.انگاه که نزار به دنیا آمد پدرش به او نگاه کرد و زمانیکه نور نبوت در میان دیدگانش می درخشید ، سخت شادان شد و شتران قربانی نمود و مردم را اطعام داد و فرمود:(انَّ هذا کُلَّهُ نَزرّ فب حَقِّ هذا المَولود) یعنی هنوز اینها اندک است در حق این مولود،گویند هزار شتر بود که قربانی کرد و چون نزار به معنای اندک است ، آن طفل به نزار نامیده شد.و چون به حد رشد رشید، پدرش وفات یافت .نِزار در عرب مهتر و سید قبیله گشت و چهار پسر از وی پدیدار گشت و چون اجل محتوم او نزدیک شد ، از میان بادیه با فرزندان به مکه معظمه آمد و در مکه وفات یافت ونام پسرانش عبارتند از : ربیعه،انمار،مضر و ایاد.اسم مضر عمرو می باشد و نام مادرش سَودَه بنت عَکّ است و نور نبوت از نزار به او منتقل شده بود و بعد از پدر سید سلسله بود و همواره در ترویج دین حضرت ابراهیم تلاش می کرد و مردم را به راه راست هدایت می کرد.گویند از تمامی مردم صوت و صدایش نیکوتر بود و او اول کس است که آواز حدّی را برای شتران خواند(سرودی که شتربانان برای شتران می سرایند تا تیز روند یا وادار کردن شتر به رفتن)
از وی دو پسر بوجود آمد.یکی ایلان که از او قبایل زیادی پدید آمد و دیگری الیاس که نور پیغمبری به او منتقل شده بود و بعد از پدر در میان قبایل بزرگی یافت، چنانکه او را (سید العشیره) لقب دادند و امور قبایل و مهمات ایشان به صلاح و صواب دید او فیصل می یافت.مادرش رباب نام دارد و نام همسرش لیلی بنت حلوان قضاعیّه یَمَنیَّه است که او را خندف گوبند.او را سه پسر بود.عمرو،عامر و عمیرا.چون پسران او به حد رشد و بلوغ رسیدند، روزی عمرو و عامر با مادر خود لیلی به صحرا رفتند ناگاه خرگوشی از سر راه جنبید و به سویی گریخت و شتران از خرگوش برمیدند.عمرو و عامر به دنبال خرگوش دویدند،عمرو نخست او را یافت و عامر رسید او را صید کرده و کباب کرد.لیلی را از این حال سروری و عجبی روی داد و با تعجیل به نزد الیاس آمد و چون رفتاری به تبختر( به خود بالیدن ) داشت،الیاس به او گفت: اَینَ تُخَندِفین؟(چه خِندِفِه آن را گویند که رفتارش به جلالت و تبختر باشد)لیلی گفت: همیشه بر اثر شما به کبر و ناز قدم زنم، و از این روی الیاس او را خندف نامید و آن قبایل که با الیاس نسب می برند ، بنی خِندِف لقب یافتند،و از این روی که عمرو خرگوش را یافته بود،الیاس او را مُدرِکه لقب داد و چون عامر صید آن کرد و کباب کرد طابخه نامیده شد و چون عمیرا در این واقعه سر در لحاف داشت و طریق خدمتی نپیمود به قَمعَه یا محرکه ملقب گشت.
گویند خندف الیاس را بسیار دوست می داشت و چون الیاس وفات یافت خندف حزن شدیدی پیدا کرد و از سر قبر وی برنخواست و سقفی بر او سایه نیفکند تا وفات یافت.*(گویند یزید ملعون هنگامی که سر مبارک امام حسین(ع) را نزد او نهاده بودند و اشعاری می خواند، خود را به خندف نسبت داد و گفت لَست مِن خِندِف ان لَم انتقم الخ و حضرت زینب(س) در مقام جواب او در خطبه فرمود:کیف یُرنجی مَن لفظ فوه اکباد الازکیا الخ و او را به هند جگرخوار نسبت داد)*
نور نبوت از الیاس به مُدرِکه انتقال یافت و بعضی گفته اند مدرکه را بدان سبب مدرکه گفته اند که درک کرد هر شرافتی را که در پدرانش بوده و او را اَبوالهُذَیل می گفتند.همسرش سلمی ، بنت اسد بن ربیعه بن نزار بود و از وی دو پسر آورد،یکی خُزَیمه و دیگری هُذیل،که پدر قبایل بسیار است و نور نبوت به خُزَیمه منتقل شد و او بعد از پدرش حکومت قبایل عرب را داشت و او سه پسر داشت:کنانه،هون،اسد…
ادامه دارد….
منابع:
فروغ جاویدان جلد اول ،تالیف اندیشمندان بزرگ علامه شبلی نعمانی و علامه سید سلیمان ندوی، ترجمه ابوالحسین عبدالمجید مرادزهی خاشی
کتاب منتهی الآمال تالیف مرحوم حاج شیخ عباس قمی
«انجمن آنتی شبهات»
یک دیدگاه